محمد  طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

محمد طاها عزیز دل همه ی ما

چهار ده ماهگی

  چه پسر حرف گوش کنی میگم باشه  میگه باشه       اتاقی کوچک  و ورود ممنوع برا تو  تا بتونه ابجی از دست تو مشقا شو بنو یسه   یواشکی نگاه کنم  ببینم چی می تونم از اینجا وردارم یه چند تا صابون گیرم اومد  بردارم  برم حموم   اینم ازفندقی دخترعمه ندا  وقتی ر فته بودیم  خونه دختر عمه صبا و پر هام جون اینم از شب یلدای  فرزادوسحر جون تو خونه زهرا اینا خوش گذشت ...
8 دی 1394

یازده ماهگی

                                                                                                                    &nb...
9 مهر 1394

نه ما هگی

میلاد مبارک کریمه اهل بیت تو ایام ماه رمضان مبارک 9 ماهگی عزیز دلم خیلی بلا شدی به همه جا سر می کشی وآبجی فاطمه مسئول  لحظه به لحظه نگهداری از تو هستش هفته اول این ماه  دست زدن  و خوب بلد شدی هفته دوم هرکی دستشو بطرفت دراز میکنه بهش دست میدی ودندونای نوچولوت به مبارکی  داره می زنه بیرون ودیگه اینکه از اون بلندی آشپز خونه میری بالا ولی برا برگشتنش اولا وای می ایستادی اونجا  گریه و زاری راه می انداختی  وکمک می خواستی  ولی بعدن راهشو پیداکردی به راحتی  می ری  بالا و می ایی پایین  وتقریبا آخرای این ماه تونستی وایستی  ویه چیز دیگه، برا سحری ک...
7 مرداد 1394

هشت ماهگی

8   سلام گلم 8 ماهگیت مبارک من که این همه غصه میخوردم عزیزم 8 ماهگیت گذشت واقعا خدا چه صبری به آدم میده عزیزم آخرای خرداد و امتحهانای آبجی داره تموم میشه و فردا  ماه رمضون اولشه اولین روز ماه رمضون افطاری خونه دایی جون دعوتیم واما تو خیلی خوب چهار  دست و پا راه رفتن بلد شدی  یه جا  بند نیستی از همه جا سر در می آری بایه آهنگ  نانای میکنی  با آهنگ  پایانی سریال پایتخت  آهنگ که شروع می کنه توهم شروع می کنی تو جای خودت نشسته  وخودتو می لغزونی و ما هم بر می گردیم تو رو نگاه می کنیم عزیزم اگه قبول کنی فقط یه جمله   چهار و دست ...
7 مرداد 1394

هفت ماهگی

  سلام به هفت ماهگی خدارو شکر روزا از پی هم می گذرند وتو داری بزرگتر می شی هروز با ادا و کار تازه الان اردیبهشت ماه و ماه تولد مامان وهوا خیلی عالیه وما هر هفته جمعه ها  عصرا می زنیم بیرون ویا پارکی و جایی وتو یه هوایی می خوری و  بهت خوش  می گذره سوار ماشین که میشی  همچین تند تند اینو انور نگاه می کنی  انگار که دیگه اصلا وقت نداری در ضمن نشستن و خوب بلد شدی اولین حرفم باتو درهفت ماهگی                       حاج خانوم ...
7 مرداد 1394

شش ماهگی

    سال 94   برا همه مبارک باشه  انشالله که سال خوبی  برا همه ، همچنین  برا ما  گلم امسال جمع خونواد ه ی ما با و جود تو  کامل و کاملتر شده   و هر  روز  هروز که می گذره بیشتر تو دل برو تر میشی  واقعا خدا یه نعمتایی به آدم  می ده  ولی درک انسان به اندازه یه سلول  از اون نعمت خدادی نیست  موقع سال تحویل می خواستیم بریم قم  که بخاطر شلوغی منصرف شدیم  دو سه روز  اول عید و که تو خونه  بودیم سه شنبه شب ساعت 11 راهی  عجب شیرشدیم  نز دیکای  صبح ساعت 6 رسیدیم  وقت نماز صبح  دایی اینا خونه آبا ...
7 مرداد 1394