محمد  طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

محمد طاها عزیز دل همه ی ما

نه ما هگی

1394/5/7 14:07
نویسنده : مامانجون
391 بازدید
اشتراک گذاری

میلاد مبارک کریمه اهل بیت تو ایام ماه رمضان مبارک

9 ماهگی

عزیز دلم خیلی بلا شدی به همه جا سر می کشی وآبجی فاطمه مسئول  لحظه به لحظه نگهداری از تو هستش

هفته اول این ماه  دست زدن  و خوب بلد شدی

هفته دوم هرکی دستشو بطرفت دراز میکنه بهش دست میدی

ودندونای نوچولوت به مبارکی  داره می زنه بیرون

ودیگه اینکه از اون بلندی آشپز خونه میری بالا ولی برا برگشتنش اولا

وای می ایستادی اونجا  گریه و زاری راه می انداختی  وکمک می خواستی  ولی بعدن راهشو پیداکردی به راحتی  می ری  بالا و می ایی پایین

 وتقریبا آخرای این ماه تونستی وایستی

 ویه چیز دیگه، برا سحری که بلند میشیم می بینیم  که تو هم یواشکی در اتاق

 باز میکنی مستقیم بطرف آشپز خونه

15 و16 ماه رمضونو  مهمون داشتیم  پنج شنبه عمه اعظم  و جمعه فرداشم  خاله ها افطاری خونه ی ما بودند اما دایی وزندایی خونه ی خواهرشون دعوت بودند  نتونستند بیان جاشون خالی

خدا رو شکر افطاری ما هم به موقع آماده شد واونشب متوجه ازدواج سحر با فرزاد شدیم  وقرار شد عید فطر مراسم نامزدیشون باشه وماهم عید فطر دعوت بودیم ایشالله که خوشبخت بشن

شب بیست و سوم ماه رمضونو برا مراسم شب احیا رفتیم مهدیه تهران نزدیک خونه خاله مرضی اینا و یه در د ودل حسابی با خدا

 

شب بیست و سوم تونستم  یه مقدار دلمو خالی کنم

عزیزم اینروزا خیلی فکرم درگیره  چون مهر ماه داره نزدیک می شه  ومن بعد از یه سال خونه بودن  وعادت به خونه ، ومرخصی 9ماه مامان داره تموم می شه و من همش به فکر و غصه توام که چکار کنم و کجا بزارمت 

بخاطر فکرا  شبا هم خوابم نمی بره  دلم نمیخواد مهد بزارمت چون می ترسم

اذیت بشی

از خدا می خوام کا رها رو جوری درست کنه که بتونم  هم به تو هم برا آبجی  فرشته که سال سوم دبیرستانه و هم آبجی فاطمه که سال اول مدرسه اشه  خوب برسم  وهم وظیفه ام تو مدرسه برادانش اموزا بخوبی انجام دهم ونون حلال براتون داشته باشم  

عزیزم همیشه یادت باشه نون حلال زندگیو آ دمو از هر لحاظ بیمه میکنه از بیمار ی گرفته تا بلا و مصیبت

 انشالله خدا همه فکرا و درگیرا وکار هایه  ما رو هم راست و ریز  کنه  انشالله

 

 

گلم باید اینجا یه اعتراف بزرگی کنم

واون اینکه تمام پست هایی که قبل از این برات گذاشتم همش  تو

9 ما هگیت بوده  اونم بخاطر یه سری مشکلات  یکی دو ماهه اول تولدت که اینترنت  نداشتیم بعدشم سیستم خراب شد ویه مدت هم طول کشیداونو درست کنیم وبعد ازاونم که  تو حالت خوب نبود و مرتب بالا می اوردی ومن باید خیلی مواظبت  می شدم

ولی امیدوارم از این به بعد وبلاگتو بروز کنم  انشالله ،

تا اینجا که مرخصی داشتم این مشکلات بود ازاین به بعد که می خوام برم مدرسه و درسای آبجی فاطمه و آبجی فرشته وشلوغیهای تو  ببینیم چی میشه 

الهی من فدات بشم که  از این به بعدیه کم از هم دور خواهیم بود (مامان داره غصه میخوره )غمناکغمناک

 

 

داری با آبا حرف می زنی

احوالپرسی با آبجی

محل پاتوق رسمی دم ورودی آشپز خونه         اومدن

برگشتن

 هنودنه روچک میکنیببینی ببینی رسیده یانه؟

تا می خواییم سحری بخوریم یواشکی بلند میشی  می ای مستقیم بطرف آشپز خونه  دازی تو هم یه چیزی  می خوری که فردا گشنه نمونی

 

 

 

به این میز خیلی علاقه داری  کنارش بلند می شی روش می کوبی

ورزش کردنت هم خیلی خوبه اینروزا میخوای تو مسابقات المپیاد پکن حلقه بزنی

 ابجی خیلی با حوصله بهت داره غذا  میده

مهمونی ونهار بعد از عقد سحر وفرزاد وتو روی میز خوب گرفتی خوابیدی

اینم تو نه ماهگی ماه رمضون بود اومدیم رستوران برا افطاری تو هم کلیدای ماشین بابا رو گرفتی انداختی زیر تخت

اولویه ابجی با تزیین خودش

نترس داره نگهدای میکنه ازت خفه ات نمی کنه بای بایبای بای

ایشالله شما  سه گل من وتمام بچه ها و حوونا عاقبت به خیر شن  انشالله

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

تک دختر مامانش(kosar)
7 مرداد 94 21:33
سلام خاله جان. خوشحال ميشم به منم سر بزنید. دووووووستون دارم. .