دو ماهگی

یه باییز خوشرنگ که تو هستی

همیشه دوست داری بالا رو و برعکس نگاه کنی با اون پایین پایینآ کاری نداری

یه خواب  حسابی با بابا

حموم کردن و تمیز و ممیز شدن

اینجا م دو ما هه بودم رفتم رستوران البته سهم منو مامانم باید می خورد ولی آبجیام نمی ذاشتند که بخوره

عزیزم یه چیزی که باید اینجا بگم

اونم اینکه  شیر که می خوردی مرتب بالا می اوردی اونم نه کم خیلی زیاد بطو ریکه همیشه یه دست لباس هم برا توهم برا خودم عوض میکردم وخیس خیس می شدیم

به همین خاطر بردمت دکتر ودکتر هم گفت که  فعلا بچتون زردی داره وسونوی معده وآزمایش نوشت  که آزمایشت خون گرفتند ولی نگم از آزمایش ادرارت که چه بلاهایی سر ما نیاورد یک هفته تمام گرفتار اینکارت بودیم  از مرخصی گرفتن بابات تاخود من اینجوری بگم که هر روز از صبح زود ساعت 6 بلند میشدیم وادرات که تو اون کیسه که داده بودند میگرفتیم  بدو بدو می بردیم آزمایشگاه  یه روز می گفتند کم هستش بر مگشتیم دوباره فردا با هین بساط میگرفتیم میگفتندند 10 دقیقه دیر اوردید دوباره فردا میبردی میگفتند کیسه چسبش باز شده ومیکروبی شده من 4روز هروز صبحها می رفتم آزمایشگاه برمیگشتم کارم این بود

 آخرش آبجی فرشته ات یه نقشه  کشید وگذاشتیمت داخل یه مشمبای بز رگ و وقتی دیدیم کیسه رو پر کردی  کیسه رو کندیم وبدو بدو رسوندم ـزمایشگاه و بالاخره  تو پنجمین روز ازمون  قبول کردند  ای بلاچه کا رها یی که سرمون نیاوردی. حیف که عکسش پاک شد و نتونستم برات بزارم